سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ او را گفتند : چگونه بر هماوردان پیروز گشتى ؟ فرمود : ] کسى را ندیدم جز که مرا بر خود یارى مى‏داد . [ و اشارت بدین مى‏فرماید که بیم من در دل او مى‏افتاد . ] [نهج البلاغه]

ذبح قلب

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/1/24 12:11 صبح

پلان یک

 

بیشتر از دست و پاها چشم هایمان خسته شده بودند،هنوز از نورالشهدا دور نشده بودیم که پرسیدی :

رودخانه ها  از آب ها خسته می شوند؟ گفتم نمی دانم اما چشم های من و تو خسته اند، ضبط را روشن کردی و روضه وداع حاج محمود آمد،طاقت نیاوردم و خاموشش کردم.با همان یک مصرع تا خانه گریه کردیم و چشم هایمان دوباره خسته تر از قبل شدند.رسیدیم خانه.تا اذان مغرب حرف نزدیم.آماده شدم بروم مسجد.در را باز کردم و پرسیدی: کجا میخوای بری؟.....تا آخر اذان باهم دوباره گریه کردیم،نماز جماعت دو نفره خواندیم....

پلان دو

شب جمعه،شلمچه،دل شب،وسط جمعیت نشسته بودم و حاج حسین روایت گری می کرد.گفت: وقت وداع است.شهدا میخواهند بروند کربلا و ما هم باید بساطمان را جمع کنیم.یکدفعه روضه وداع حاج محمود پخش شد.این بار ضبط ماشین نبود تا با یک انشگت روی دکمه،ساکتش کنم.دور تا دورم آدم نشسته بود نمی شد فرار کنم.دست هایم را محکم چسباندم به گوشهایم اما صدا آنقدر زیاد بود که شنیدم.....تا آخر

پرسیده بودی رودخانه ها از آب ها خسته می شوند؟ گفته بودم نمی دانم

کاش بودی تا می پرسیدی چشم ها از گوش ها خسته می شوند؟ و من می گفتم: گوش ها چشم ها را گودی قتلگاه می کنند و همان وسط دل را قربانی

 

 

ـــــــــــــــــــ

خدا می داند با این نوشته ی برزخ کلمات چقدر چشم ها باریدند و باریدند ... 

دعایشان کنید

یاعلی .....




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر